اولین بازی در شهربازی
سلام به همه نی نی وبلاگیا
تقریبا 20روزی میشه که به علت بعضی مشغله ها ومسافرت وکارای عیدو شلوغکاریای وروجک نتونستم پست بذارم وبه نی نی وبلاگیا سربزنم.خلاصه شرمنده.
سلللللللام به خوشکلکم.روز 24بهمن بابایی به علت ماموریت میخواست بره تهران من وشما وعزیز جون بابابایی رفتیم تهران خونه عمو محمد .
بعدش رفتیم تیراژه که به شما خوش بگذره اولش که وارد شدی وسایلهای بزرگ وکه دیدی میترسیدی همش گریه میکردی فقط هم تو بغلم بودی کمرمو شکوندی
ولی یه ساعت که کذشت سوار اولین وسیله که شدی البته با بابایی مگه میخواستی بری همش میدوئدی این ور واونور میخواستی سوارشون بشی وچون عاشق توپی همش میرفتی سمت استخر توپ
خلاصه ساعت 12شب به زور اوردیمت بیرون ازساعت 9اونجا بودی مگه خسته میشدی خلاصه خییییییلی بهت خوش گذشت